۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

نافرماني احمدي نژاد، كارگرداني مشائي، تضعيف رهبري: «ارّه مشائي در حلقوم رهبري گير كرده!»


نافرماني احمدي نژاد، كارگرداني مشائي، تضعيف رهبري
«ارّه مشائي در حلقوم رهبري گير كرده!»
ظاهرا" پروژه «جراّحي اطرافيان احمدي نژاد» شروع شده و احمدي نژاد براي بركناري «اسفنديار رحيم مشائي» از سمتهاي كليدي در دولت و حتي مجازات وي، زير فشارهاي شديدي از سوي بيت رهبري قرار گرفته است. بر اساس شنيده ها، آيت الله خامنه اي بعد از ابقاي حيدر مصلحي در وزارت اطلاعات و شروع قهر و نافرماني احمدي نژاد، به نقش ويژه رحيم مشائي در ماجراي بركناري مصلحي و تشويق رئيس جمهور به نافرماني و تحصن خانگي پي برده و حالا مسئوليت اين نافرماني و قهر احمدي نژاد را متوجه يار وفادار او «مشائي» مي داند. اما ظاهرا" وحشتي كه احمدي نژاد را همچنان خانه نشين كرده و به قول مشاورش (جوانفكر) او را غمزده و افسرده ساخته، احتمال دستگيري قريب الوقوع «مشائي» و حتي مجازات او به عنوان يك «فراماسونر منحرف!» است. آقاي خامنه اي اكنون از سوي روحانيون حكومتي، مجلس، مداحان و روضه خوانان ولايي، گروههاي لباس شخصي و فشار و ساير ذوب شدگان در ولايت، زير فشار است و بايد تصميم بزرگي بگيرد. او نمي تواند بيش از اين بر «پنهان كردن انتقادها و اختلافها» تأكيد كند. حداقل سه بار در سه سخنراني در همين يك هفته اخير، آيت الله خامنه اي اين هشدارهاي بي ثمر را به همه داده، ولي هنوز احمدي نژاد مايل به بازگشت نيست. چون هنوز تهديدها به سوي صميمي ترين يار او «مشائي» ادامه دارد.
حالا ديگر بسياري از مقامات حكومتي مي گويند اين «جريان انحرافي» در اطراف محمود احمدي نژاد رئيس جمهور بايد جراحي و حذف شود. آنها تلاش دارند «رئيس جمهوري محبوب رهبري» را از آن جريان انحرافي جدا كنند. اما خود احمدي نژاد به طرز بيمارگونه اي به «نماد آن جريان انحرافي» يعني آقاي مشائي وابستگي عميق عاطفي دارد و در سخنان فراواني، گاهي در حد پرستش از آقاي مشائي ياد كرده است. حجت الاسلام ذوالنور جانشين نماينده رهبري در سپاه اين وابستگي را چنين شرح داده است:« آقای احمدی نژاد دست به طناب پوسیده‌ آقای مشایی دارد! ایشان ارادت ویژه‌ای به آقای مشایی دارند و گفته‌اند "مشایی قله است" یا در جای دیگر گفته اند "در مسائلی که فکر ما از درک آن عاجز است، مشایی آن را درک می‌کند"!» 
آقاي ذوالنور نگفته است كه رئيس جمهوري با اين سستي اخلاقي كه از آن سخن مي گويد، محصول «بصيرت» و «كودتاي انتخاباتي» مقام عظماي ولايت بوده و هست. به هر روي حالا همه دريافته اند كه احمدي نژاد حقيقتا" به حضور مشائي معتاد و وابسته است و بدون حضور او، شايد حتي دچار مسائل رواني حاد و به لحاظ قانون اساسي دچار «ناتواني در اداره امور كشور» شود. براي همين هنوز لابي ها و مذاكرات پشت پرده براي قانع كردن احمدي نژاد ادامه دارد ولي وي تا گرفتن «امان نامه» براي مشائي، به نافرماني و قهر خود ادامه خواهد داد. قهري كه بيش از هر كسي، دامن حيثيت مقام معظم رهبري را نشانه گرفته و خامنه اي را به ورطه يك بازي «هر دو سر باخت» كشانده است.
اكنون رهبر جمهوري اسلامي بر سر يك چهارراه «بي چارگي» ايستاده است.
راه اول اين است كه خامنه اي مانند ماجراي محاكمه محمدرضا رحيمي (معاون اول احمدي نژاد به جرم فساد مالي) به نفع دولت وارد شود و دستور منع برخورد با مشائي را صادر كند تا آبي بر آتش بريزد و اين نيز بگذرد! اما اين كافي نيست و شايد احمدي نژاد را راضي نكند.
راه دوم اين است كه خامنه اي مطابق درخواست احمدي نژاد، رضايت بدهد كه مشائي «معاون اول احمدي نژاد» شود و «مصلحي» هم به عنوان نمايش قدرت رئيس جمهور از وزارت اطلاعات عزل شود. آن وقت ممكن است احمدي نژاد با آن «امان نامه» و با همان حالتي كه هميشه دوست دارد يعني «يك قهرمان» از قهر بيرون بيايد. اين راه هم از سوي طرفداران خامنه اي غيرقابل قبول است. در هر دو راه اول و دوم، عملا" بزرگترين فضاحت تاريخ رهبري براي آقاي خامنه اي رقم خواهد خورد و ذوب شدگان در ولايت، اجازه چنين عقب نشيني تحقيرآميزي را به آقاي خامنه اي نخواهند داد.
راه سوم اين است كه خامنه اي زير بار خواسته هاي احمدي نژاد نرود و حكم دستگيري مشائي را امضا كند و براي اداره كشور بعد از احمدي نژاد، فكري اساسي كند. اين امر با اعلام آمادگي و انتخاب افرادي نظير محسن رضايي، قاليباف و لاريجاني براي تشكيل يك «دولت ولايي!» دور از ذهن نيست. اما آيا خامنه اي مي تواند «اين دولت» را بدون حضور احمدي نژاد و مشائي اداره كند؟ احمدي نژاد با هدايت رحيم مشائي ظرف شش سال گذشته، چنان ملغمه اي از دولت درست كرده كه فقط خودش و اطرافيانش قادر باشند اين دولت را اداره كنند. او با مديريت ثمره هاشمي و رحيمي و مشائي، دولت را چنان «قائم به شخص» خود كرده كه آقاي خامنه اي هيچ كيمياگري را براي اداره اين دولت پيدا نخواهد كرد! بيراه نيست كه مقام معظم رهبري با اصرار از احمدي نژاد مي خواهد «مقابل مردم اخم» نكند و به كارش برگردد. اين دولت چنان متصلب و بسته است كه تمام تصميمات كلان در آن، فقط بر عهده شخص احمدي نژاد و اطرافيان او بوده و هست و آقاي خامنه اي مي داند چنين دولتي را نمي تواند بدون مشكل و با سادگي به امثال رضايي و لاريجاني تحويل بدهد. شوراهاي عالي و تخصصي، سازمانهاي برنامه ريزي و گروههاي كار (مثل برنامه و بودجه) و ساير روابط مالي و حتي رديفهاي بودجه اي معمولي، در اين دولت اساسا" وجود ندارد و با ادغام وزارتخانه هاي بي ربط در همديگر، اكنون احمدي نژاد از «دولت» يك «حجره شخصي» ساخته كه تا مدتها هيچكس نخواهد توانست كليد ورود به آن را پيدا كند، چه رسد كه آن را بگرداند! اين البته از هنرهاي احمدي نژاد و هوشمندي اطرافيان او مانند مشائي است تا همه بدانند كه كسي به جز اعضاي اين تيم، قادر به اداره دولت نخواهد بود. همين نقش خاص از مشائي و اطرافيان رئيس جمهور، يك دشمن بزرگ ساخته كه خامنه اي را به «تمكين» و پذيرش شروط احمدي نژاد وادار خواهد كرد.
راه چهارم اصرار رهبري بر همين پنهان كاري و تظاهر به وحدت در ميان مسئولان و شعارهاي بي محتوايي است كه يك ماه است آقاي خامنه اي دارد سر مي دهد. كابوس اخير، مقام عظما را به چنان وحشتي انداخته كه در يك هفته، سه بار سخنراني مي كند و از لزوم مخفي كردن اختلافات و بهانه ندادن به دشمن(!) سخن مي راند. اين خطابه هاي بي ثمر البته هيچ نتيجه اي جز تضعيف بيشتر رهبر و نمايش اضمحلال او نداشته است. اكنون دست آقاي خامنه اي در پوست گردويي گير كرده كه هرگز حتي تصورش را هم نمي كرد. كمترين صدمه اي كه رهبر معظم از اين دعوا و نافرماني و قهر ديده، رسوا شدن «بصيرت ولايي» اوست. «بصيرت» و «بينايي معنوي» چماقي بود كه مدتها آقاي خامنه اي بر سر منتقدان و «خواص بي بصيرت» مي كوفت، اما اكنون خود او در مظان بزرگترين بي بصيرتي و بلكه بزرگترين حماقت دوران رهبريش قرار دارد. او شش سال يك رئيس جمهوري را پرورش داد و با تمام وجود حمايت كرد كه با تمام نزديكي نظرها، امروز نافرماني و تمرّد از رهبري را رايج كرده است. آقاي خامنه اي (بر طبق همين قوانين فعلي) شرايط عقلاني و تدبير و لياقت و دانايي لازم را براي تصدي رهبري جمهوري اسلامي از دست داده است. «بصيرت» پيشكش!
اينك بر اساس گمانه ها، دو احتمال عمده وجود دارد:
احتمال اول اين است كه سپاه و وزارت اطلاعات بتوانند آقاي خامنه اي را به برخورد مقتدرانه با فتنه جديد (اسم رمز جريان انحرافي در دولت!) قانع كنند و جراحي اطرافيان احمدي نژاد را با دستگيري قريب الوقوع مشائي و احتمالا" عزل احمدي نژاد آغاز كنند.
احتمال دوم اين است كه آقاي خامنه اي بر «بي بصيرتي» خود در ماجراي ابقاي مصلحي اعتراف كند و ضمن بركناري مجدد حيدر مصلحي، امتيازات بيشتري هم به احمدي نژاد و مشائي بدهد تا او را فعلا" از قهر بيرون بياورد.
در هر دو حالت، هزينه ها براي نظام سرسام آور و بسيار گزاف خواهند بود. اينك شكاف بزرگي بر ديوار حكومت ايجاد شده كه بيشتر از هر كسي، آيت الله خامنه اي از آسيبهاي آن نصيب مي برد. «كارگردان پرده ي اول» اين بازي ظريف، مردي است كه احمدي نژاد او را مي پرستد و به فرمان او، مصلحي را عزل كرد، از فرمان خامنه اي تمرّد كرد و عاقبت به تحصن خانگي رفت. اسفنديار رحيم مشائي، مردي كه تا به حال توانسته انتقام دو بار عزل خود از معاونتهاي رياست جمهوري را از بيت رهبري بگيرد و خامنه اي را بدجور بي آبرو و زخمي كرده است!
با اين همه «اسفنديار رحيم مشائي» با تمام تحقير و آزاري كه اين روزها به خامنه اي مي رساند، هنوز هم «شريك دزد» آراي مردم و همدست احمدي نژاد در سركوب ملت و كشتار بيگناهان و جرايم ديگر است و نمي شود به هيچ دليلي دوستش داشت. تنها واقعيت لذتبخش اين داستان اينجاست كه حالا مشائي و احمدي نژاد، مصداق همان «ارّه» تيزي هستند كه در داخل حلقوم «آقا» گير كرده است! در چنين حالتي، ارّه را نه مي شود بيرون كشيد و نه مي شود فرو برد. وضعيت فعلي اين «رهبر بي بصيرت» رقت انگيز ولي خنده دار است. اين بار هم «آقا»ي بيمار، و هم ارّه آلوده اي كه داخل حلقومش گير كرده، بايد به سردخانه منتقل شوند! سال جهنمي براي آقاي خامنه اي تازه شروع شده و اين تازه دومين ماه از فصل بهارش است كه به چنين برگريزان و زاري افتاده است. 
نشاني فيس بوك بابك داد (توضيح:براي مطالعه، نظرنويسي و مشاركت در بحثهاي فيس بوك، به اين لينك برويد و ابتدا بر روي دكمه «پسنديدم يا لايك» در آن صفحه كليك كنيد تا عضو شويد.)

۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

كابوس رهبري و آن «ميخ» كه براي ما باقي مي ماند!

وقتي يك ديكتاتور كه هميشه از واژه «نظام» به جاي «من» استفاده مي كند و تبختر و تكبرش عادتي ديرين بوده و هست، به ناگهان ضعف و زبوني اش را از پرده بيرون مي اندازد، و وقتي «آقا» در سخنراني عمومي روز شنبه «سه بار» خود را «حقير» مي خواند و پشت نقاب دروغين تواضع ساختگي سنگر مي گيرد و عاجزانه مي گويد: (من با «حقارت» اعلام مي كنم...) بايد فهميد او صداي شكسته شدن نردبان زير پايش را به درستي شنيده است. بايد دانست كار او ديگر از كابوسهاي شبانه گذشته است و مقام معظم رهبري حالا در «بيداري» هم كابوس مي بيند. كابوسي كه هرگز تصور نمي كرد به اين سرعت تعبير شود.
حقيقت اين است كه آيت الله خامنه اي و جمهوري اسلامي سقوط كرده است. و ما چون در «متن» حادثه ايم و روند اين سقوط را به قول سينمايي ها «فريم به فريم» و لحظه به لحظه دنبال مي كنيم، از سرعت شگفت انگيزش بي خبريم. اما تاريخ اين «فريم» ها را با سرعت واقعي مي بيند و عاقبت فقط در يك نيم خط خواهد نوشت:«خامنه اي مدت كوتاهي بعد از كودتاي انتخاباتي سال 88 سرنگون شدهمين. رسم تاريخ، خلاصه گويي تمام رخدادهايي است كه ملتها لحظه لحظه اش را با عذاب و پايمردي و انتظار سپري مي كنند. آقاي خامنه اي شايد بارها كابوس آن نيم خط تاريخ را ديده بود كه مدام از توّهم دشمن مي گفت ولي حالا در بيداري، آن كابوس هولناك را تجربه مي كند! بزرگترين دشمن او، خودش بود و هست.
برخي مي گويند دعواي احمدي نژاد با خامنه اي، ساختگي و «جنگ زرگري» است. من هيچ «كيمياگري» را در ميان حاكمان ايران نمي شناسم كه بتواند چنين جنگ زرگري را طراحي كند و ترتيب بدهد. و بدتر از آن، هيچ «بازيگر قابلي» را نمي شناسم كه چنين دقيق نقش خود را ايفا كند. يعني در تيم حاكميتي جمهوري اسلامي، نه بدنبال چنان طراح هوشمندي بايد گشت و نه بدنبال بازيگراني چنين قابل و مستعد. كه اگر اينها هنر طراحي بازي و بازيگري هوشمندانه را مي دانستند، وضعشان اين نبود كه اكنون هست. دعوا واقعي است. دعواي هميشگي بين «خواجه» و «غلام خانه زاد». گاهي در اين دعواها غلام خانه زاد، سر خواجه را در خزينه و حمام زير آب مي كند و به جايش بر تخت مي نشيند. و گاهي خواجه، پيشدستي مي كند و غلام را چيزخور مي كند و آن نمك به حرام را با مرگ موش مي كشد. اين ميان، همه «خانه زادان» و نوكران از فرمانده كل سپاه و رئيس بسيج و رئيس مجلس و مداحان و امامان جمعه، همگي به دنبال پيدا كردن «كفه سنگين» اين ترازو هستند. آنها فعلا" «خواجه» را حمايت مي كنند، ولي هيچكدام راه را بر «غلام بچه ي زيرك» نمي بندند، شايد روزگار بر مراد او گشت و او غلبه كرد و كليددار دولتسرا شد! خانه زادان و نوكران بايد روي اسب برنده شرط بندي كنند، وگرنه قربانيان بعدي اين دعوا خواهند بود.
وضع آقاي خامنه اي، به دليل سرنوشت تلخي كه ثانيه به ثانيه به آن نزديكتر مي شود، بسيار «رقت انگيز» شده است. لااقل به خاطر همين سه بار اعترافي كه ديروز به «حقارت» خودش كرد، جاي ترحم دارد. رهبري كه ادعا مي كنند «سيد خراساني» است و داستانها مي سازند تا مقدسش كنند، روز به روز بيشتر لكه دار مي شود! آن هم از سوي غلامي كه خود از بخشداري به آقايي رساند! واقعا" رقت انگيز است وضع رهبر كه ياراني دارد مثل همين امام جمعه قم (حجت الاسلام سعيدي) كه براي تمجيد از مولايش، نحوه ي فارغ شدن مادر خامنه اي را در جمع تعريف مي كند و مي گويد: «رهبر موقع تولدش فرياد زده:يـــــــــــا علي! و قابله گفته:برو علي نگهدارت!» مي بينيد؟ همين يك دوست نادان، براي زمين زدن خامنه اي و لكه دار كردنش كافي نيست؟ سعيدي يك دروغي گفته كه حالا جزو پربيننده ترين فيلمهاي ايراني سايت «يوتيوب» شده است! اين دروغ كه نوزادي موقع تولد بگويد «ياعلي!» بسياري از متدينين جامعه را برآشفته كرده و برخي از دوستداران آقاي خامنه را هم دچار ريزش كرده است! اين وضع «رقت بار» شايد آغاز سرنوشت هولناك خامنه اي باشد كه بارها دستور خونريزي صادر كرد و گناهانش اكنون دامنگير مقام كبريايي اش شده اند!
طرفداران ديگر آقاي خامنه اي هم هر كدام، بدترين دشمنان اين رهبر كابوس زده هستند. يكي از آنان، فرمانده سازمان بسيج (تيمسار بعثي محمدرضا نقدي) است كه براي كشورهاي عربي منطقه خط و نشان مي كشد كه «ما نيروي بسيجي به بحرين و يمن مي فرستيم» بيچاره نمي داند اين رهبر به اندازه كافي كابوس دارد و ديگر حتي توانايي رهبري بيت خود را هم ندارد، چه رسد به فرماندهي يك جنگ را! يا آن مداحان عربده كشي كه تا دهان باز مي كنند تا از «محاسن آقا» تعريفي بكنند، بايد مثل سعيد حداديان ابتدا با «عورت احمدي نژاد» (مشائي) تسويه حساب كند و باز «اسم مقدس آقا» را وسط يك مشت اسامي بالاي هجده سال مثل آلت و عورت و برگ درخت انجير به زبان بياورد و آقا را باز هم سرافكنده تر از قبل كند! از فيلم «ظهور بسيار نزديك است!» چيزي نمي گويم كه خامنه اي را اسباب مضحكه ي خاص و عام كرده است. آيا چنين رهبري، فقط از دست همين دوستان نادانش، حق ندارد در بيداري هم كابوس ببيند؟ آيا حق ندارد از «اخم» احمدي نژاد بترسد و با ابراز پشيماني و دلجويي از او، در دو سخنراني پي در پي مجيز آن غلام خانه زاد را بگويد؟ به راستي اگر احمدي نژاد به اخم و قهرش ادامه بدهد و شاخه را رها كند، خامنه اي به چه چيز «شجره طيبه ولايت» آويزان خواهد ماند؟ او كه شاخه نبريده اي را باقي نگذاشته است.
با اينكه تعداد كابوسهاي روزانه، دارند از شمار بيرون مي روند، «آقا» و روزنامه كيهانش، هنوز كاملا" نااميد نشده اند. روز شنبه آقاي خامنه اي در سخنانش گفت:«بنده بناي ورود به كارها و تصميم هاي دولت را ندارم مگر آنجايي كه احساس كنم يك مصلحتي دارد تفويت مي شود (از بين مي رود) مثل اين كه در همين قضيه اخير- وزارت اطلاعات- اينجوري بود. انسان احساس مي كند يك مصلحت بزرگي دارد مورد غفلت قرار مي گيرد. خب، انسان وارد مي شود كه جلوي اين تفويت مصلحت را بگيرد. اين مسئله مهمي نيست. نظائرش هم اتفاق مي افتد. اما مخالفين، دشمنان بيروني، تريبون دارهاي بين المللي، بوق هاي تبليغاتي، از همين مسئله استفاده مي كنند براي اينكه فضاي تبليغاتي را شلوغ كنند.»
روزنامه كيهان هم امروز در تبيين ماجراي بركناري و ابقاي مصلحي و قهر احمدي نژاد براي «كوچك نمايي اين ماجرا» نوشته است: ماجراي اخير به همين سادگي بود. اتخاذ يك تصميم نسنجيده از سوي رئيس جمهور و جلوگيري رهبري معظم انقلاب از انجام آن. اتفاقي كه به قول آقا «آنچنان هم از اهميت بالايي برخوردار نبود» و «نظائرش هم اتفاق مي افتد!»[منبع:كيهان امروز دوشنبه]
حكومت تلاش دارد زشتي ها و اشتباهات مكرر خود را «ساده» و «عادي» جلوه بدهد. اما در اين كار هيچ موفقيتي ندارد. كداميك از اين اتفاقها، ساده و «طبيعي» هستند؟ آيا بر اساس همين قوانين فعلي، يك وزير مستعفي (حيدر مصلحي)، مي تواند با حكم رهبري دوباره ابقاء بشود؟ آيا وزير بعد از استعفاء نبايد دوباره از مجلس رأي اعتماد اخذ كند؟ آيا اساسا" بر طبق قوانين موجود، مقام رهبري قادر به انتصاب يك وزير يا ابقاي او در دولت هست؟ آيا اين اتفاقات به قول كيهان «ساده» هستند؟ پس درباره ساير اتفاقات چه پاسخي هست؟ كدام رئيس دولتي، وزير خارجه اش (منوچهر متكي) را در حين مأموريت رسمي (در سنگال) از وزارت عزل كرده است؟ آيا آن هم «اتفاق ساده اي» بود و دشمنان نظام آن را بزرگنمايي كردند؟ آيا بر اساس همين قوانين فعلي، رئيس جمهور حق تعيين معاون اول خود را دارد يا ندارد؟ آيا دخالت رهبر در عزل مشائي از معاونت اولي احمدي نژاد، امري قانوني و باز هم «ساده» بود؟ آيا ارتقاي درجه مشائي توسط احمدي نژاد، كه همه از آن به عنوان «دهن كجي» به رهبر ياد كردند، باز هم «امري ساده و عادي» بود؟ رئيس جمهور «مشائي» را از معاون اولي برداشت، ولي پست حساس تري به او داد و او را «رئيس دفتر رئيس جمهوري» كرد و دوتائي دو سال است براي ولي امر مسلمين جهان(!) «شيشكي» در مي آورند! آيا اين هم به زعم آقاي خامنه اي «امري عادي» است كه دشمنان از آن خوراك تبليغاتي ساخته اند؟ در كدام كشوري، رهبر يا شاه مي تواند به دستگاه قضائي امر كند كه از پيگيري پرونده فساد مالي يك مقام دولتي (محمدرضارحيمي) خودداري كنند؟ آيا اين هم امر معمولي و ساده اي است؟ آيا عدم تصويب بودجه سال 1390 تاكنون، يعني پنج ماه بعد از موعد قانوني تصويب بودجه، يك امر عادي است و باز هم دشمنان از آن سوء استفاده مي كنند؟ آقاي خامنه اي خودش بهتر از هركسي مي فهمد اينها به هيچ وجه ساده و معمولي نيست. او با تقلب و دروغ و خونريزي، دولتي را بر سر كار آورد كه فقط در همين دو سال، چندين بار باعث شده است تا مقام رهبري وارد كارزار شود و بر خلاف سخن روز شنبه اش «كه بناي ورود به تصميمات دولت را ندارم» وارد مسائل ريز و درشتي بشود كه جز «افتضاح حكومتي» نامي ندارد. ايشان مي گويد: « دخالت نمي كنم؛ مگر اينكه يك مصلحت بزرگي مورد غفلت قرار بگيرد!» خود ايشان حساب كند در دولتي كه با زور و تقلب بر سر كار آورده، چرا اين همه «مصلحت بزرگ» مورد غفلت قرار گرفته و مي گيرد كه هركجاي اين دولت را مي بينيم، نوك بيني مقام عظماي ولايت يا نمايندگانش در آن وارد شده است؟ اين چه پرده پوشي كودكانه اي است كه رهبري، بر عملكرد دولت و حكومت نامشروع خود مي كشد؟ آيت الله خامنه اي اكنون اسير دولتي خودساخته است، كه هر چندروز يك «غفلت بزرگ» و بلكه يك رسوايي بزرگ به بار مي آورد و البته تمام اين غفلتها در كارنامه شخص مقام معظم رهبري ثبت مي شوند. زيرا اين دولت، دولت منصوب و محبوب و همسو با ايشان است.
اينها كه فهرست وار برشمرده شد، معدودي از نشانه هاي سقوط سيستمي است كه موريانه ي فساد و تباهي، آن را از درون پوسيده و پوك كرده است. اين ديوار دارد فرو مي ريزد و در واقع ريزشش آغاز شده، اما ما در «بطن» اين حادثه نشسته ايم و آن را با دقت و جزئياتي مي بينيم كه گاهي حتي حوصله مان را هم سر مي برد.
آن نردبان «قدرت فردي» ولايت فقيه بدجوري ترك برداشته و بلكه شكسته شده و آن آقايي كه با غرور بر بلندايش نشسته بود، با فريادي هولناك در حال سقوط به پايين است. ما اين صحنه ي دلنشين سقوط ديكتاتوري ديني را با حالت «اسلوموشن / دور آهسته» داريم مي بينيم. شايد اين ديدن با همه جزئياتش، براي ما يك موهبت و نعمت بزرگ باشد. چه كسي مي داند؟ شايد اينگونه اين صحنه ي بزرگ و تاريخي، تا دهه ها در ذهن نسل ما و نسلهاي بعد و بعدي ايرانيان ثبت شود و در خاطرمان بماند. شايد اين باعث شود ديگر كسي جرأت نكند به «تنهايي» به بالاي نردبان حكومت بر يك ملت برود و بر ديگران حكمراني كند؛ خواه به نام «فقيه و امام»، و خواه به نام «خان و شاه»!
و اما اگر دست من باشد، ميل دارم به آن نيم خطي كه از اين سقوط حتمي در تاريخ نوشته مي شود، چيزي بيفزايم و بنويسم:«آخرين ضربه به سقوط ديكتاتوري در ايران، توسط مردم ايران زده شد!» انصاف نيست اگر مردم ايران، اين افتخار را نداشته باشند كه «آخرين ميخ» را بر تابوت ديكتاتوري بزنند. حيف است كه اين مجسمه موريانه زده، خودبخود فرو بريزد. به نظرم براي سهيم شدن در اين اتفاق بزرگ، براي شراكت در كوفتن آن ميخها بر تابوت ديكتاتوري، هر كدام از ما بايد بگوييم:«سهم من كو؟» و كاري بكنيم. هرچند آن مجسمه موريانه زده، خودبخود فروخواهد ريخت و به هر روي، كابوسهاي تلخ آن «آقا» كه به دست خود «حقير» شد، اكنون در حال تعبير شدن است. ميخ آخرش را مردم خواهند كوفت.
***
نشاني فيس بوك بابك داد ( توضيح: براي مطالعه، نظرنويسي و مشاركت در بحثهاي فيس بوك، به اين لينك برويد و ابتدا بر روي دكمه «پسنديدم يا لايك» در آن صفحه كليك كنيد تا عضو شويد.)

۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

خودارضايي سياسي؛ بيماري مشترك ديكتاتورهاست / چهار ميليارد تومان هزينه يك ديدار پرشور با رهبر!

براي درمان افسردگي عميق آيت الله خامنه اي، روز شنبه 4500 نفر از بسيجيان هميشه در صحنه، از شيراز و شهرهاي استان فارس به تهران رفتند تا «ديداري پرشور با رهبر معظم» را رقم بزنند! براي هر نفر از اين مردم خودجوش (!) هزينه اي بالغ بر 700 هزار تومان براي سفر سه روزه و اسكان و پاداش در نظر گرفته و خرج شده است. اين يعني هزينه «خودارضايي سياسي» مقام معظم رهبري و لفت و ليس جانبي مديران سپاه استان فارس از اين ديدار پرشور(!)، نزديك به «چهار ميليارد تومان پول ناقابل»!
اين لشگركشي براي تأمين نظر رهبر معظم و درمان بيماري ايشان و براي نمايش حمايت مردمي از ولايت(!) صورت گرفت و ايشان در اين ديدار، براي دولتي كه خودش با كودتا بر سر كار آورده است، خط و نشان كشيد و رئيس جمهور محبوبش را با تهديدهايش نواخت. اين جنگ علني در آغاز سالي صورت مي گيرد كه همين مقام معظم رهبري همه مسئولان را از «انتقاد علني از يكديگر» منع فرموده بود! حالا رهبر عظيم الشأن بعد از دو بار نامه نگاري مستقيم، مي بيند حرفش در دولت خريداري نداردو براي همين مجبور مي شود براي نگه داشتن وزير مورد نظرش در وزارت اطلاعات، به ايراد يك سخنراني آتشين بپردازد و با چنين يك لشگر كشي هاي ساختگي، يك نمايش قدرت اجرا كند تا دولت منصوبش از او حساب ببرد! جالب اينكه خبرگزاري دولت (خبرگزاري جمهوري اسلامي. ايرنا) ظهر شنبه سخنان معظم له را در انتقاد از عزل وزير اطلاعات سانسور كرد و بلافاصله مورد توبيخ دفتر رهبري قرار گرفت و البته با طعنه هم پاسخش را داد. با اين حال، تا عصر شنبه هم احمدي نژاد بر حرف خود ايستاده است و حيدر مصلحي را به كميسيونهاي كاري هيأت دولت هم راه نداده است!
كشور در سالي كه مقام عظماي ولايت، آن را سال «جهاد اقتصادي» ناميده است با ريخت و پاشهاي نجومي براي تأمين نظر معظم له و درمان خودارضايي سياسي ايشان شروع شده است. در سالي كه قرار بود به گفته آقاي خامنه اي، مسئولان در منظر عمومي از همديگر انتقاد و گلايه نكنند، هنوز در آغاز ارديبهشت هستيم كه خود ايشان، يعني شخص مقام معظم رهبري با رئيس جمهوري منصوب خودش دست به يقه شده اند و وزير اطلاعات نظام، كه بايد از تمام امور مطلع و باخبر باشد حتي از دفتر كارش هم بيخبر است و بدون هيچ اطلاعي و بي هيچ خبري از كارش بركنار مي شود. اين وسط، بازار گلايه وزيران سابق مثل وزير ارشاد و وزير اطلاعات هم داغ مي شود و محسني اژه اي وزير سابق اطلاعات هم در مصاحبه اي مي گويد:« من هم از بركناري ام توسط احمدي نژاد بيخبر و بي اطلاع بودم تا اينكه معاونم خبرش را به من داد و حتي به مراسم توديعم مرا راه ندادند!»
احمدي نژاد اكنون حكم همان چاقويي را پيدا كرده كه تيغه را برگردانده تا دسته خودش را ببرد و دسته را دور بيندازد. او بي توجه به رهبر، كار خودش را مي كند و هنوز حيدر مصلحي وزير معزول را به هيأت دولت راه نمي دهد! اوضاع بدجوري قمر در عقرب است و به زودي سر گنده اختلافات در اين «حاكميت يكدست» از زير لحاف تعارفات بيرون مي آيد. امسال، سال «جهاد اقتصادي» نيست، سال دعواي خونين و دريدن گرگها توسط همديگر است! اين وسط البته شايد روزي چهار، پنج ميليارد خرج كنند تا گرگ بزرگ، از افسردگي نميرد تا بقيه اطرافيان ذوب شده در ولايت هم بتوانند به لفت و ليس خود ادامه بدهند. «خودارضايي سياسي»، بيماري مشترك همه ديكتاتورهاست. از هيتلر و صدام بگيريد تا قذافي و «بن علي خامنه اي».
 پي نوشت: براي ديدن ساير مطالب و عضويت و همراهي در فيس بوك عمومي بابك داد، به اين صفحه برويد و اگر مطالب صفحه را پسنديديد روي كلمه «Like يا پسنديدم» كليك كنيد تا بتوانيد در بحثها شركت كنيد و نظر بدهيد.

۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

بار ديگر؛ «كيهان» و آن سوزش ديرين!


بار ديگر؛ «كيهان» و آن سوزش ديرين!
امروز روزنامه حكومتي «كيهان» براي چندمين مرتبه، تلاش كرد با نقل خبري ويژه(!) «سوزش» مأموران امنيتي نظام را از چهارماه زندگي مخفي و فعاليت رسانه اي و مصاحبه هاي هفتگي ام از داخل ايران در بحبوحه كودتاي انتخاباتي سال 88، جبران كند. (براي ديدن تصوير خبر ويژه كيهان و مطالعه اش، روي تصوير كليك كنيد)


براي اطلاع دوستان مي گويم در طول آن چهار ماه، براي «ثبت تحقير» دستگاه امنيتي جمهوري اسلامي از تلفنهاي شهري، بيمارستانها و با شماره ثابت آنها با كساني تلفني صحبت كردم كه به وقتش، هم حكومت و هم كيهان از متن مكالمه و نام شان  بهت زده خواهند شد! ولي قبل از اينكه هرگونه امكان رديابي و تعقيب فراهم شود، آن شهرها را هم ترك مي كرديم و به لطف خدا، چهارماه خار گلوي ديكتاتور بوديم.
فيلم و عكسهاي رسوا كننده اي براي پاسخ به روزنامه كيهان دارم كه انشاءالله در كتاب خاطراتم از آن چهارماه كه حكومت نايب امام زمان مجبور شد از طريق همين كيهان، سه بار خبر ويژه بنويسد و رفتن مرا از كشور با آب و تاب بيان كند، در آن كتاب منتشر مي شوند. كيهان ممكن است مطالب آن كتاب و خاطرات مرا هم مثل حقايق ديگر انكار كند. ولي در مقابل چند مدرك حتما” ناچار به سكوت خواهد شد. اگر تا به حال به انبوه دروغهاي كيهان جوابي نداده ام، علت آن است كه مسائل كشور تحت اشغالمان را مهمتر ازاينها مي دانم. و مي دانم سوزش كيهان با جواب من رفع نمي شود!
اما برادران بازجوي كيهان يادتان باشد! «ماه حقيقت از پشت ابرها بيرون مي آيد» و شما رسواتر از حالا خواهيد شد. نظام كودتايي تان با آن همه يال و كوپال اطلاعاتي، چهارماه تمام تمسخر و تحقير شد و هنوز براي سوزش آن چاره اي نيافته ايد! بد نيست براي رفع سوزش، به دستورالعمل مولايتان محمود احمدي نژاد عمل كنيد كه فرمود(!): «آب را همانجايي بريزيد كه مي سوزد»! چون با اين مديريت جهاني(!)، به زودي حتي آب يارانه اي هم گيرتان نمي آيد!
يادداشت فيس بوك: «رامين پرچمي» بازيگر بزرگي نبود، اما «هنرمند بزرگي» شد. هنر بزرگ رامين، همراهي با خواسته هاي برحق ملتش بود. او روز 25 بهمن دستگير و اكنون به يك سال زندان محكوم شده است. «هنر حق طلبي» رامين، قابل تعظيم است. «سيمرغ بلورين آزادي خواهي» بر رامين پرچمي، آزاده اي كه اينك پشت ميله هاي اوين اسير شده است، فرخنده باد.
پي نوشت: براي ديدن ساير مطالب و عضويت و همراهي در فيس بوك عمومي بابك داد، به اين صفحه برويد و اگر مطالب صفحه را پسنديديد روي كلمه «Like يا پسنديدم» كليك كنيد تا بتوانيد در بحثها شركت كنيد و نظر بدهيد.


۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه

روز طوفاني دولت؛ «اعجاز عجوزه ها» / بابك داد


روز طوفاني دولت؛ «اعجاز عجوزه ها»
فقط در طول يك روز، دولت منتخب مقام معظم رهبري «كن فيكون» شد ولي با اعجازهاي ايشان هنوز پابرجا مانده است! و از طرفي خود ايشان هم در رسوايي هاي تازه، بدجوري درگير شده اند. اين يادداشت را با دلي غمگين از حبس و آزار موسوي ها و كروبي ها و بدرفتاري با صدها زنداني سياسي ديگر مي نويسم، ولي لحن طنز آن را به حساب مضحكه ي روزگار و حكومت اسلامي بگذاريد. زيرا باور كنيد نمي شود به وقايع همين امروز (يكشنبه) دولت و اوضاع بيت رهبري نظري افكند و نخنديد و متلكي ننوشت. اين ديكتاتوري بدخيم دارد با وضعيتي كمدي و مضحك ساقط مي شود. سهم ما خنده كردن با دلي گريان به ياد ياران است. اما بايد اين «تقارن عجيب» غم و شادي را باور كنيم. شايد اين هم از علائم «اعجاز عجوزه ها» باشد كه به آن هم مي پردازم.
امروز و در همين هفته در دولت و در اطراف مقام عظماي ولايت يك معجزه داشتيم، امروز همزمان يك استعفاء داشتيم، يك سكته قلبي داشتيم، يك ترمز بريده انتحاري داشتيم و يك لشگر آدم كه به دنبال قابله اي هستند كه مقام معظم رهبري را به دنيا آورده و خودش از لسان مبارك ايشان شنيده كه موقع تولد فرموده اند:«يا علي!» و قابله در جوابش گفته:«علي يارت!» حالا خبرها به تفكيك چنين اند:  
1-      در هيأت دولت، امروز چهار وزارتخانه تبديل به دو وزارتخانه شدند و با «كيمياگري احمدي نژادي» چنان در همديگر ادغام شدند كه تا صد سال هم نشود «بازرگاني و واردات و صادرات» را از «صنعت داخلي و معادن» جدا كرد. زيرا بعد از ادغام دو وزارتخانه ي «بازركاني» و «صنايع و معادن» قرار شد وزارتخانه جديدي درست شود كه احتمالا" به «واردات اجناس بنجل چيني» وسعت بيشتري بدهد و از طرفي «صنعت و معدن» كشور را هم به ثمن بخس به خاك فنا بدهد و به مشتريهاي روسي وچيني بفروشد! از طرف ديگر وزارت مسكن يا وزات راه و ترابري ادغام شد تا هيچ كارشناسي نتواند از اين راز سر در بياورد كه ربط «راه و ترابري» به «مسكن و شهرسازي» چه بود؟ از قديم مي گفتند جوانان بيكار راه مي روند و ساختمان مي بينند و به خودشان مي گويند «مهندس راه و ساختمان»! حالا وزارتخانه مسكن و راه را با همت آقاي احمدي نژاد داريم.
2-      در همين يكشنبه، و درست وسط همين جلسه هيأت دولت آقاي «كامران دانشجو» وزير علوم و ارتباطات و فن آوري نمي دانم چه خبر هولناكي شنيد كه وسط جلسه سكته ي قلبي كرد و به بيمارستان منتقل شد! به نظر مي رسد احمدي نژاد پيشنهاد كرده حالا كه بحث ادغام وزارتخانه هاست، وزارات علوم را هم با وزارت اطلاعات ادغام كنيم، كه دانشجويان راه طولاني بين دانشگاه و زندان اوين را با آساني بهتري بپيمايند! البته دليل سكته كامران دانشجو، ادغام در حيدر بود كه بلافاصله با شنيدن خبر استعفاي حيدر مصلحي، او هم از بخش سي.سي.يو مرخص شد. زنده باد بخش آي لاو يو!
3-      عصر همين امروز آقاي حيدر مصلحي؛ وزير اطلاعات كه به «حيدر007» شهرت دارد و خيلي چيزهاي مهمي(!) سرش مي شود، ناگهان استعفا داد و از هيأت دولت رفت. اما هنوز نرفته بود كه دم دماي غروب از بيت مقام عظماي ولايت پيغام آمد كه «حيدر بايد بمونه!» و بدين ترتيب ايشان در وزارات ابقاء شد! مهم نيست او بماند يا برود؛ كارهاي اطلاعاتي نظام  در دست سپاه است و حيدر 007 بيچاره حتي خودش هم نمي داند وزير چه چيزي است؟ ولي شايد بابت ادغام با «كامران دانشجو» بود كه «حيدر مصلحي» استعفا داد و كامران دانشجو هم از آن طرف سكته قلبي كرد. آخر ادغام يك حيدر و يك كامران، حالا شما بگوييد ادغام وزارت اطلاعات و وزارت علوم، خدايي ادغام وحشتناكي نيست؟!
4-      باز همين امروز «حاج حسين الله كرم» نيروي فشار بيت آقاي خامنه اي اعلام كرد:«حزب الله و بسيجيان ايران به بحرين مي روند و بر عليه نيروهاي عربستاني عمليات استشهادي و انتحاري انجام مي دهند»! همزمان رئيس حفاظت اطلاعات وزارات دفاع به دليل بي كفايتي بركنار شد! اينها فيلم «ظهور خيلي نزديك است» را ديده اند و همگي جوگير شده اند.
5-      از طرفي همين پريروز يكي از اعضاي سرشناس حزب الله يعني حاج سعيد حداديان (مداح محبوب مقام معظم رهبري) در سخنراني عمومي جملاتي گفت كه بالاي هجده است! او بر عليه اسفنديار رحيم مشائي رئيس دفتر و يارغار آقاي احمدي نژاد دست به افشا گري زد و از او به عنوان «عورت آويزان محمود!» نام برد كه محمود هي يادش مي رود جلوي اين عورتش يك برگ انجيري، چيزي بگذارد! حداديان با لهجه لاتي نازي آبادي تهديد كرد «حزب الله اين عورت را خواهد بريد!»
6-      اينها به كنار، يك آقايي (ظاهرا" فرمانده لشگر علي ابن ابيطالب قم) الان در بدر بدنبال خانم قابله اي است كه مقام معظم رهبري را به دنيا آورده است و دارد مي رود سراغ قابله هاي بالاي نود سال، تا در تاريخ ثبت كند كه «آقا» به هنگام به دنيا آمدن، فرياد زده اند«ياعلي!» و با ذكر علي از بدن مادرشان بيرون آمده اند! سرچشمه ي اين فتنه را حجت الاسلام سعيدي امام جمعه قم آغاز كرد كه با خواهر نانتي مقام معظم رهبري صحبت كرده كه ايشان شاهد بوده «آقا» چطوري به قابله گفته«يا علي» و قابله چطوري به ايشان جواب داده:«علي يارت بيا!» خدا نيامرزد اين آقاي سعيدي را. الان كشور را اين لطيفه برداشته كه هر كسي از تاكسي يا كاميوني چيزي پياده مي شود، طبق عادت مي گويد:«ياعلي»! مي گويند راننده هاي تاكسي با ناراحتي مي گويند:«مگه تاكسي من (...)؟ مؤدب باش آقا!» خدا نيامرزدش آقاي سعيدي را كه اين «ياعلي» را هم از مردم ما گرفت.
امروز مقام رهبري با استعفاي حيدر007 از وزارت اطلاعات مخالفت فرمودند. حالا برويم سراغ بازار شايعات! مي گويند: دلايل استعفاي وزير اطلاعات بي خبري مطلق او از خبرهاي بسيار مهم مثل «ياعلي گفتن رهبر هنگام تولد»، «ظهور خيلي خيلي نزديك است!» و ناكامي مأموران اطلاعاتي در يافتن «قابله اصلي» مقام معظم و گرفتن اعترافات خودجوش از وي عنوان شده است! تاكنون هزار پيرزن بالاي يكصد سال اعتراف كرده اند: «آقا اصلا" از بدن مادرشان متولد نشدند؛ يكهو ظهور كردند و غرش كردند علي علي»! حالا سربازان گمنام وزارت اطلاعات روي دست حيدر 007 ، بيش از يكهزار پيرزن باقي گذاشته اند كه قابله بوده اند و حالا آلزايمر حاد دارند، ولي گفته اند مي توانند اعتراف كنند معظم له ظهور كرده اند نه تولد! براي همين حيدر مصلحي از وزارت اطلاعات استعفا داده شد! خبرگزاري امنيتي فارس همين حالا اعلام كرد:«به دليل مخالفت مقام معظم رهبري با استعفا، حيدر مصلحي در وزارت اطلاعات ماندني شد!» باور كنيد اين خبر واقعي است! گمانم آقاي خامنه اي دست از سر مصلحي برندارد تا حيدر 007 برايش پيدا كند بالاخره ظهور كرده يا با سردادن فرياد ياعلي متولد شده است؟ و اون قابله ي راوي بالاخره كجاست؟
جداي از اين اخبار، كه همگي واقعي بودند و جداي از اين شايعات، اين قضيه ي «تولد رهبر عظيم الشأن» را همينطوري نبايد ول كنيم. خيلي حيف است و باور كنيد در كل تاريخ، از اين رسوايي هاي بزرگ، كم تكرار مي شود! پس دعا كنيم حيدر عزيز روي دنده غيرت بيفتد و آن «قابله» را پيدا كند و به حرفش بياورد كه بدجوري تشنه شنيدن لحظات ظهور(!) اين آخرين ديكتاتور تاريخ هستيم!
اين روزها كه حكومتي ها تبليغ مي كنند «ظهور بسيار نزديك است!» آقاي خامنه اي براي اينكه اثبات كند همان «سيدخراساني» روايات است، دارد تند و تند به مشهد مي رود و به كلي از زادگاهش روستاي محروم «خامنه» در استان آذربايجان غافل شده است. خودش هم باورش شده مشهدي الاصل است!
از طرفي احمدي نژاد براي اينكه ثابت كند همان «شعيب بن صالح» با چهره اي گندمگون و شاب (خنده رو) است، راه افتاده به «دكلره كردن» ريش و سبليش تا كمي گندمگون و شبيه شعيب روايات بشود! براي همين در هر سخنراني جوكهاي بي مزه مي گويد تا «شاب و شاداب» به نظر برسد! اينها به دنبال «سزارين ظهوري» هستند كه فقط خودشان باورش دارند و گمان دارند اين «ظهور زوركي» از معجزه هاي اين ديكتاتوري حقير خواهد بود و مردم را به تبعيت از آنان وادار مي كند. در صورتي كه به نظر من بزرگترين معجزه آقاي خامنه اي، اين نيست كه هنگام تولد «يا علي» گفته است. بلكه بزرگترين معجزه او، حكومت بيست ساله بر ملتي است كه 99 درصدشان فهيم تر و باشعورتر از شخص آقاي خامنه اي هستند و با اندك اتحادي مي توانند ريشه ي حكومت او را بركنند و هنوز چشم به اين نمايش مضحك دوخته اند! و البته كه اين «معجزه تلخ» فقط از كرامات كسي همچون آقاي خامنه اي بر مي آيد و بس. بيخود نيست كه گاهي بايد به «اعجاز عجوزه ها» ايمان بياوريم! هرچند اعجاز عجوزه ها، ماندگار نيست.
پي نوشت: براي عضويت در فيس بوك عمومي بابك داد، به اين صفحه برويد و اگر مطالب صفحه را پسنديديد روي كلمه «Like يا پسنديدم» كليك كنيد تا بتوانيد در بحثها شركت كنيد و نظر بدهيد.
صفحه اصلي وبلاگ: مطلب تازه را بخوانيد: بارديگر؛ «كيهان» و آن سوزش ديرين!

۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

با اعضاي شوراي «مفخي»؛ حكم ماه حقيقت، كنار زدن ابرهاست!

آقايان مخفي شوراي هماهنگي راه سبز اميد! 
حالا ما مردم منتقد، همگي به قول شما «نادان» و «بي سوات»! ولي شما با اين همه فضل و كمالات كه داريد، لااقل برنامه اي، آكسيوني، چيزي ارائه مي كرديد و دهان ما «ناآگاهان» را مي بستيد. آخر برادران مخفي عزيز! تاريخ نخبه كشي در اين كشور دارد با شكنجه و آزار موسوي و كروبي و همسران آنها تكرار مي شود و در عوض، شما آمديد مربيگري يك «تيم ملي» را بر عهده گرفتيد، تا بلافاصله تعطيلش كنيد و برويد در مخفيگاه؟ ديگر چرا منتقدان را نادان خطاب مي كنيد؟ آخر چرا زمين ورزشگاه را شخم زديد كه حتي نشود به «رنگ سبز» چمن آن هم دلخوش بمانيم؟ آكسيون تان پيشكش!
دوستان عزيز! ما با همه ي ناداني كه شما ادعا مي كنيد، به تجربه ديده ايم و شنيده ايم كه بالاخره «ماه حقيقت» شما هم از پشت «ابرهاي مخفي كاري» بيرون مي آيد و آنچه مي ماند «مسئوليت سنگين» اين مربيگري غيرمسئولانه است و عواقب تلخ و نافرجامي هاي بعد از دستگيري موسوي و كروبي بر عهده شما خواهد بود! تبعاتي كه شايد اكنون مي دانيد چقدر سنگين است و براي مصون ماندن از آن بدنامي تاريخي «مخفي» مانده ايد! ولي حكم «ماه حقيقت» خروج از پرده ي ابرهاست.

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

سال جهنمي رهبري شروع شد: ديگر كسي براي هشدارهاي آقا تره هم خرد نمي كند! / بابك داد

امسال براي آقاي خامنه اي، سال بدي خواهد بود. حتي شايد بشود گفت رهبر معظم، امسال يك «سال جهنمي» در پيش دارند. چرا؟ چون هنوز تكليف شعار «جهاد اقتصادي» ايشان معلوم نشده، تنها توصيه محكم و هشدار جدي اش به مسئولان، با بي توجهي مطلق مقامات جمهوري اسلامي روبرو شده و حالا آنها نه فقط بر خلاف نظر آقاي خامنه اي از همديگر «گلايه و انتقاد علني» مي كنند، بلكه در بيستمين روز از فروردين سال جديد، كار به جاهاي باريك تري كشيده شده است! پرده از رسوايي اخلاقي و مالي معاون احمدي نژاد (بقايي) برداشته مي شود و پرونده او در رسانه هاي حكومتي «رو» مي شود كه چند سال است خاك خورده است! آقاي بقايي كه يك شبه به جاي «مشايي» معاون اجرايي رئيس جمهوري شد، زماني كه در راديو مدير بوده با ادعاي اينكه «خواب امام زمان را ديده» يكي از بانوان زيردستش را به همخوابگي و بچه دار شدن مجبور مي كند: «زيرا امام زمان در خواب به آقاي بقايي چنين دستوري داده است!»
امسال سال بدي براي «رهبر تنهاي ايران» خواهد بود، زيرا صداي شكستن چوبهاي نردباني را مي شنود كه بالاي آن نشسته و پايه هاي آن را يك به يك بريده است! او هر چقدر نداند، اين را ديگر مي داند كه حكم حتمي روزگار است كه «لاجرم آن كس كه بالاتر نشست، استخوانش سخت تر خواهد شكست!» شايد براي همين در نخستين خطابه عمومي اش در مشهد، آقاي خامنه اي از مقامات كشوري خواست در منظر عمومي از همديگر انتقاد و گلايه نكنند. بالاخره سفره اي پهن است و حاكميت يكدست شده و فتنه گران در حبس و دور هم باشيم! شايد بلايي كه بر سر مبارك و بن علي آمد، بر سر «سيد علي» نيايد!
اولين كسي كه توي ذوق «آقا» زد، رئيس جمهوري «منصوب» او بود! احمدي نژاد گفت:«ايشون گفته انتقاد نكنيد، مام نمي كنيم!» ولي مجلس از يك طرف دولت را به باد انتقاد گرفته كه «بودجه» را چرا دير داديد؟ و قوه قضائيه از يك طرف مي گويد كه با اين بودجه دولتي، ما نمي توانيم امنيت را تأمين كنيم! اين ميان، خود احمدي نژاد هم بيكار ننشسته و «مشايي» يار شيرينش را از معاون اجرايي رياست جمهوري عزل كرده و «بقايي» يار ديرينش را به جاي او گمارده است. اين وسط، صدا از هيچكس از معترضان و فتنه گران(!) در نيامده، بلكه خود حكومتي ها به فغان و فرياد درآمده اند كه اي بابا! اين آقاي بقايي سابقه هاي سياهي در «خواب ديدن» براي زن و ناموس مردم و براي «قاچاق» اشياي عتيقه ملي دارد و در مدتي كه در راديو و رياست سازمان ميراث فرهنگي «خدمت!!» كرده، حتي يك تپه گلگاري نشده هم باقي نگذاشته است! و تازه اين آقاي بقايي، نسخه دوم همان اسفنديار رحيم مشايي است كه رفته و الي آخر! اينگونه است كه خود به خود «هشدار جدي» مقام عظماي ولايت، در همان فروردين ماه سال بي اثر مي شود و آقاي خامنه اي، سال تلخ تنهايي و تلخ و احتمالا" يك «سال جهنمي» را در هزار و سيصد و  نود آغاز مي كند. سالي كه «جهاد اقتصادي» واقعي، بين كساني در مي گيرد كه بر سر سفره ي نظام نشستند تا «حاكميت يكدستي» تشكيل بدهند ولي پاي رقابت كه يه ميان بيايد، در عزلت و انزواي آقاي خامنه اي، اي بسا به جان همديگر بيفتند و در انتخابات مجلس نهم كه در پيش روست، گوشت و استخوان همديگر را هم بخورند و نهايتا" به كابوس آقاي خامنه اي واقعيت ببخشند و از «نظام مقدس جمهوري اسلامي» يك تونس و مصر ديگر بسازند و از خامنه اي هم يك بن علي يا مبارك تحويل تاريخ بدهند! آقاي خامنه اي نمي داند در غياب مردم، نبايد دست به دامان ريزه خواراني مثل احمدي نژاد و مشايي و جنتي و مجلسيان مي شد زيرا عادت ريزه خواران همين است كه بالاخره بر كل سفره طمع كنند. اكنون تلاشهاي ديرهنگام آقاي خامنه اي براي نجات خود از اين وضع، كمكي به تغيير اين پايان تلخ براي ولي فقيه و سقوط حتمي اش نمي كند. خدا به داد كشوري برسد كه رهبرش بنده نوازي چنان بي كفايت است و مقاماتش هم ريزه خواراني چنين بي چشم و رو كه مثل احمدي نژاد در جواب هشدار آقايشان درباره «انتقاد نكردن از يكديگر» چنين مي گويند:« گفته انتقاد نكنيم، خب نمي كنيم!» حال آنكه همين احمدي نژاد در خفا هر كار كه خواست، مي كند!
خلاصه بدا به سالي كه آقاي خامنه اي در پيش دارد. زيرا گفته اند سالي كه نكوست از بهارش پيداست. و بهار آقاي خامنه اي، تا حالا كه بهار سياهي بوده است.
پي نوشت: مصاحبه ديشبم با صداي آمريكا (برنامه روي خط  يكشنبه 21 فروردين) درباره دلايل و عواقب هشدار رهبري به مقامات براي «خودداري از انتقاد علني» را در اين لينك مي توانيد ببينيد. بخش خيلي كوتاهي از آن مصاحبه را در زير مي توانيد بشنويد (به دليل فضاي محدود وبلاگ، تمامي اين مصاحبه در اين لينك قابل مشاهده است.)